به "سگ" استخون بدی ..
دورت میگرده
واست دم تکون میده !!!
من به تو "دل " داده بودم ... لعنتـــــــــــــــــــی !!!!!
هر آهنگی که گوش میدهم ،
به هر زبانی که باشد ، بغضم را میشکند . . .
نمی دانم . . .
بغضم به چند زبان زنده دنیا مسلط است !!
کلاغ جان!
قصه من به سر رسید...
سوار شو!
تو را هم تا خانه ات می رسانم...
سلام سحر جان
مرسی که به من سر زدی.
من از همون اول می دونستم که نازی .
ولی به روت نمی آوردم که زیاد ناز نکنی برام.
مرسی
مرسیییییییییییییییییییییی از حضورت گلم
چه وب قشنگی داری
سلام اگه فکر میکنی صدات هم خوب نیست اشکالی نداره شرکت کن
(کسی که تورو نمیشناسه--یکم اعتماد به نفس داشته باش این فقط یه مسابقه ساده هست برای کسانی که به خوانندگی علاقه دارن و حالا اگه تو علاقه هم نداری عیبی نداره چون همون طور که گفتم کسی تورو نمیشناسه پس شرکت کن ببین چه رتبه ای میاری
--همه خواننده ها هم که به محض تولد خواننده نبودن --اول یواش یواش تمرین کردن بعد خواننده شدن)--دیگه نبینم نا امید باشیا
بدو بیا عزیزم
نمـــی دانم چــــرا
این روزهــــا
در جـــواب هـــرکــــه از حـــالم مـــی پرســــد
تـــا مــــی گویــــم ... " خوبــــــــم "
چشمـــــانم
خیس مــــی شـــــود ...
خدایا..!
من اینجا ...
دلم سخت معجزه می خواهد و
تو انگار !
معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مبادا........
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم ….
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم …
برای اینکه نگذارم بیایند …. !!!!!!!!!!!!!
تالار شیشه ای قلبهای شفاف غرق سمفونی های نانوشته ایست که کسی تابه حال
حتی پیش درآمد آنها راهم کشف نکرده است. کسی تاحالا حتی از خودنپرسیده کنسرت
قناری های آوازه خوان راچه کسی رهبری می کند بی آنکه بدانند زخم قناری نیاز به رهبری
ندارد: او عاشق است....
امروز معلمم گفت :
دو خط موازی به هم نمی رسند
مگر اینکه یکی از آنها خود را بشکند برای رسیدن به دیگری
گفتم من که خود را شکستم پس چرا به او نرسیدم ؟
لبخند تلخی زد و گفت:
شاید او هم به سوی دیگری شکسته شده باشد
برای مردان این سرزمین خیالی.
مردانگی ات را با شکستن دل دختری که دیوانه ی توست، ثابت نکن !
مردانگی ات را با غرور بی اندازه ات به دختری که عاشق توست، ثابت نکن !
مردانگی ات را زمانی می توانی نشان دهی که یک دختر با تمام تنهایی اش به تو
تکیه کرده،که دختری با تکیه به غرور تو،
به قدرت تو،
در این دنیای پر از نامردی قدم بر می دارد !
یک آدم هایی هستند که ...
وقتی شادی کنارت نیستند ... چون حسودند ...
وقتی غمگینی در آغوشت نمی گیرند ... چون خوشحالند ...
وقتی مشکل داری به ظاهر همدردند اما در واقع اونا هم دردند ...
اما ...
وقتی مشکل دارند با تو خیلی مهربونند ... خیلی ...
اینها "بدبخت ترین" انسانهای روی زمینند ... !
از اینا دوری کن...
از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشدهای؟
پاسخم داد : در ترساندن دیگران برای من لذت به یاد ماندنی است پس من از کار خود
راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمیشوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم : راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده
بودم!
گفت : تو اشتباه میکنی!
زیرا کسی نمیتواند چنین لذتی را ببرد مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده
باشد!!!
نمیدانـَم چــرآ
وقتـــُ بے وقتـــ قـطره اے اشـڪ از چشمــآنم مےچـِڪـد
مـטּ نـَﮧ בفتر خــــاطراتماטּ را ورَق زבم
نـَﮧ عـڪسها را زیرورو ڪـرבم.....
فقط בستے בر موهایمـ برבه ام........
همیـטּ
خدایا به تو سپردمش...
اما یه خواهشی ازت دارم
یه روزی یه جایی
بغل یه غریبه وقتی سرمسته...
بدجوری یاد من بندازش
دلـــــــم تــــــنــــــگ شـــــــــده
برای عکس هایی که پاره کردم و سوزانـدمشان...
برای دفتر خاطراتم که مدتهاست دیگر چیزی در آن نمی نویسم...
حــتــی برای آدمهای حسودی که دورو برم می چرخیدند
و خــیــلــی دیــــــر شناختمشان...!
برای بـی خـیـالــی و آرامشی که مدتهاست که دیگر ندارمش...
خنده هایی که دارم فراموششان می کنم..
و برای خودم که حالا دیگـر خیلی عوض شده ام !!!
خیالی نیست
از امشب در خیالم به افتخارت فاحشه میشوم!!
شاید هم خوابگی واغوش تو نصیبم شود...
اخر شنیده ام فاحشه پسند شده ای...
عاشقش نشوید..!!
به اندازه ی همتان برایش عاشقی کرده ام
سلام خوبین خوشین؟دزدکی اومدم وب تاعیدو واست تبریک بگم؛عیدتون مبارک روزه نمازتون هم قبول باشه.
سلام عزیزم
مرسی که دوباره ، برام شعر های قشنگ نوشتی.
ممنون.
سحر ناز نازی من.
دوستت دارم.
راستی عزیزم،
از کدوم شهر خوزستانی ؟؟؟
عجب!!!
سلام عزیزم
آره می دونم کجاست.
مرسی که جوابم رو دادی.
فعلا بای.
مرســــــــ ـــــــــ ــــــــ ــــــــ ــــــ ــــــ ــــ ـــ ــ ـــ ــی
عجب!!!
مهسییییییییی
نــپـــرس
هیــــچ نپــــرس از دلــــم
هـــمــین " چـــه خبــــر "
هـــمــین " چـــه میکنـــی ایـــن روزهــا "
ســـوال بـــدی اســت
از آن رو که عشق تو
فراتر بود از کلام
با خودم قرار گذاشتم
که سکوت کنم
والسلام
نشستم....
خسته شدم....
دیگر قایق نمیسازم...
پشت دریاها هر خبری که میخواهد باشد باشد....
وقتی از تو خبری نیست....
قایق میخواهم چه کار....
مرا همین جزیره کوچک تنهایی هایم بس است......!
هـــــــر نفـــس ،
درد اســـت که میکشـــم !!!
ای کــاش یا بـــــــــــودی ،
یـــــا اصـــلا نبودی !!!
ایـــــن که هســـتی
و کنــــارم نیســــتی ...
دیـــــــــوانه ام میکنــــــــــد
من بی تو
شعر خواهم نوشت
تو بی من
چه خواهی کرد....؟؟؟
اصلا یادت هست که نیستم...
هنوز هم صدقه هایم به نیت سلامتی توست…
هی….؟
معشوقه ی من….
سلامتی…؟؟؟!!!!
خیلی که دلتنگ میشوم به آسمان نگاه میکنم
دام قرص میشود که تو هم زیر همین سقفی . . .
دلم درد میکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــد….
انگــــــــــــــــــــــار….
خام بودنــــــــــــــــــــــــــــد…
خیال هایی که به خوردم داده بــــــــــــــــــــــــــــــــودی…!
خیلی که دلتنگ میشوم به آسمان نگاه میکنم
دام قرص میشود که تو هم زیر همین سقفی . . .
زندگی یعنی ناخواسته به دنیا آمدن
مخفیانه گریستن دیوانه وار عشق ورزیدن
وعاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد ومنطق نمی پذیرد سوختن
جهان را اندازه می کنم
با قدم هایم !
چهارده
سیزده
دوازده
…
از این جا
تا آن جا
فاصله ای
که به تو ختم می شود ...
و نگاهم
به سمت تو می آید ...
خودت را عقب می کشی
جهان ام بزرگ تر می شود !
به اندازه چند قدم
که دلتنگ تر می شوم
دورتر می شوم ...!
هیــچ چیــز جای خـــود نیست
زنــــدگی،آدم ها،قلـب ها
یا یکــی بـی دل است یا دو دل. . .
یکی هــم اینجا بی تـــ ــو , دل تــوی دلش نیست . . .
ادش بخیر...
تا یکدیگر را می دیدیم...به هم نگاه می کردیم و می خندیدیم!
اما حالا زمانی که تو را می بینم...قطره های کوچک اشک گوشه ی چشمانم را بی اختیار...
اما تو اصلا مرا نگاه هم نمی کنی!
انگار اصلا مرا نمی شناسی...
آیا من هان آشنای دیروز غریبه ی امروزم..؟!
در لحظه های تنهایی می خواهم تو را فریاد بزنم...اما این فریاد ها را درون سینه ام نگه میدارم...
آنقدر این کار را کرده ام...که بغضی سنگین گلویم را همیشه می فشارد!
دل پری دارم...از تو،از روزگار،از چیزی به نام معرفت،از...
می خواستم با سیاه کردن کاغذ قدری از عقده هایم را...
اما نه مدادم دیگر رنگی برایش مانده...نه دستانم دیگر تاب نوشتن دارند!
تو را به خدا به سویم باز گرد...!
روم با خود خدایا
زین سبب فریاد دارم من
نمی دانم
به کی از دام خود خواهی برون اید
برایم لحظه های شادمانی نیست
ومن
خود را درون محبسی تنها
اسیر درد و غم بینم
دگر کاری به این دنیا ندارم من
وگر دارم
همی بیکاری محض است
دگر وقت است و باید رفت
روم تنها
و این دنیای خاکی را
برای مردمانی می گذارم خالی و تنها
که جز شادی به این دنیا
دگر چیزی نمی بینند
سال ها امید و آرزو
سالها رنج و نیاز
یکدم نخواهد آمد به دست
مثل آب رنجها باید دید
جوی ها کوهها سنگلاخ ها گذر باید کرد
آرزوی تو در پس این در خانه هم گر باشد
همت باز کردن می خواهد و بس
امید داشته باش امید
چرا که نامیدی حضور شیطان است و بس
هرگز از غربت نگو
از غم و غصه نگو
بس که شاعرانه ای
انتهای هر ترانه ای
تو ناب ترین شعر زمانی
مثه غزلهای حافظی
تو قصیده ای
تو طراوت بارانی
پاک ترین جای جهانی
تو خود مایه ی آرامی
تو هدیه ای
از سوی خدا
تو سپیده ای
تو خود متل سحرگاهانی
تو شرافت
تو صداقت
تو یک اراده ای
به جان ما
تو شهد بریز
شیرین تر از شکر بریز
موسیقی کلامت
آرامشی ست در وجودم
تو افتخار سرزمین مایی
هرگز از غصه نگو
از غم تلخ نگو...
لبخندم را بریدم
قاب گرفتم به صورتم آویختم
حالا با خیال راحت
هر وقت دلم گرفت
" بغض " میکنم .!!
ما ز هر صاحب دلی یک رسته فن آموختیم
عشق از لیلی و صبر از کوه کَن آموختیم
گریه از مرغ سحر ، خود سوزی از پروانه ها
صد سرا ویرانه شد ، تا ساختن آموختیم
سلام سحر جان وبت عالیه عزیزم ب منم سربزن خوشحال میشم
مرسی عزیزم باتبادل لینک موافقی؟
اره خانومی واقعا قشنگه.لینک شدی.منوب اسم کلبه عشق لینک کن
کاش میشد....زندگی را عوض کرد.....همانند چایی.....وقتی سرد میشود[ناراحت]
سلام ابجی
خوبی؟
اپم
مرسی عزیزم
آه! ای ابر بهاری مویه کن
روح تبدار مرا پاشویه کن
این گران باری که بر دل میبرم
هم تو میدانی چه مشکل میبرم
هستیام در پای آن سرمست رفت
آه! ای یاران دلم از دست رفت
انتهای هر چه رسوایی منم
عاشق شبهای تنهایی منم
بارها با لاله صحبت کردهام
بارها با ماه خلوت کردهام
فکر من از آسمان ، آبی تر است
روح من با عشق عنابی تر است
من سر هر کوچه یا هو میزدم
پیش پای عشق زانو میزدم
آه ! آه ! ای شاعران نسترن
گل به گل داغ است کتف شعر من
با جدایی خو گرفتن مشکل است
از شقایق رو گرفتن مشکل است
او شبی آمد... مرا ویرانه کرد
او مرا یک باغ بیپروانه کرد
شوخ چشمست و دلم در بند اوست
هر چه هست از چشم پر نیرنگ اوست
دل مرید کیش اشراقیش شد
دل اسیر ایها الساقیش شد
او که خویشاوند نزدیک گل است
شرح احساسات سبز بلبل است
او که با آیینه ها مانوس بود
چشم او یک کاسه اقیانوس بود
در نگاهش آسمانی راز داشت
کهکشان در کهکشان اعجاز داشت
آمد از نُه توی جنگلهای راز
آمد از آنسوی پرچین نیاز
آمد از دردش پُرم کرد و گذشت
در وفا سیلی خورم کرد و گذشت
مثل شمع بزمی آبم کرد و رفت
عشوهای کرد و خرابم کرد و رفت
این هم از یک عمر مستی کردنم
سالها شبنم پرستی کردنم
آی دل ... زهر جدایی را بخور
چوب عمری بیوفایی را بخور
آی دل ... دیدی که ماتت کرد و رفت
خندهای بر خاطراتت کرد و رفت
من که گفتم این بهار افسرده نیست
من که گفتم این پرستو مرده نیست
وه ... عجب کاری به دستم داد دل
هم شکست و هم شکستم داد دل
نــــــدارم چشــــــم من، تاب نگــــاه صحـــنه سازیهــــا
من یکـرنگ بیزارم، از این نیـــرنگ بازیها
زرنگـــی، نارفیقــــــا! نیست این، چون باز شد دستت
رفیقــان را زپا افکـــندن و گـــردن فرازیها
تو چون کرکس، به مشتی استخوان دلبستگی داری
بنــــازم هــــمت والای بـاز و بی نیازیها
به میـــــدانی کـــــه مـی بنـــدد پای شهســـــواران را
تو طفل هرزه پو، باید کنی این ترکتازیها
تو ظاهــــرساز و من حقگـــو، ندارد غیــر از این حاصل
من و از کس بریدنها، تو و ناکس نوازیها