امروز بسیار شکستم
اما
بی صدا
هرکه رسید
حتی رهگذران
بی انکه به حالم پی ببرد هرچه مانده بود شکست
شاید خوشحال میشد
اما
دم نزدم
حتی گریه ام را هم خفه کردم
اشک نریختم
اینک لبریزم
من که تا این لحظه گریه ام را خفه کردم
اه
شاید روزی رسد که من
...
خدایا کفر نمیگویم
پس باش
پس امید زندگی ده
پس بگذار همان طور که بودم ادامه دهم
نه
همین طور که هستم
امروز انقدر شکسته بودم
که
شکستن دل ها را نفهمیدم
میدانم
شکستن بی صداست اما درد دارد
دوست نداشتl بشکنم اما شکستم
و صد افسوس بر من
کاش حرف هایم هم نیز مثل گریه ام خفه میکردم
سحر خیلی خوشگل بود ولی دلم گرفت...........
امیدوارم هیچوقت دلت نگیره....
سلام.ممنون.خیلی وب قشنگی داری.گریم گرفت
مرسی.....نظر لطفته
شاعرش خودتی؟؟؟؟؟
نه بابا من اگه شاعر بودم الان اینجا نبودم
عزیزم خیلی قشنگ بود
وبت خوشگله
مرسی فدات شم
chera enghad matalebe ghamnak mizari?
shekast khordi??
شکست نخوردم ولی خب اگه موضوع وبلاگو ببینی عاشقانه ست....
عشقم غمناکه دیگه
bebakhshid too ghabli esmam yadam raft
اشکال نداره میدونم کی هستی
وایییییییییییییییی سحر جان چقدر متنش ریباست
چه شاعر هنرمندی بوده خانومی
خیلی خوشم اومد ازش عزیزم
بازم برامون بزار
اره شاعرش خودم بودم
چشم دوبارهبرات میزارم
واقعا خودت نوشتی این شعرو ؟؟؟؟؟؟
عالیع ...
فوق العاده اس !!!!!!!!!!!!
نه بابا این شعرو یکی از دوستای گلم نوشته......که خیلی هم دوسش دارم......
سحر شعرت خیلی قشنگ بود
تو خیلی با احساس می نویسی
خوشحال میشم منو بلینکی بنام نگاه نو
سلام دوست خوبم.
وبلاگت جالبه / فقط اگه بشه قالبشو تغییر بدی که دیگه محشر کردی.
فدات
به ما هم سری بزن.
فعلا بااااااااااااای[گل][بدرود]